۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

در اصفهان هم استبداد زوزه هاي آخر را مي كشد...

سيزده آبان، از نگاه شاهدان عيني

شاهد سوم؛ "پگاه" از میدان انقلاب اصفهان...

توضيح: نوشته "پگاه" خيلي ساده به نظر مي رسد، اما حاوي واقعيتهايي است ملموس از متن جامعه. جامعه اي كه از خشونت دوري مي كند، اما تسليم آن نمي شود. آدمهايي كه از خشونت بيزارند و حتي ممكن است مثل پگاه از ان بترسند، اما ترس را به زودي فرامش مي كنند و براي ادامه اعتراضات خود، قرار و مدار مي گذارند. اينها تصوير جامعه اي است جوياي آزادي، عدالت و به دور از استبداد. از ساير دوستان هم براي ارسال مشاهدات خود از ساير ابعاد اين جنبش انقلابي سبز دعوت به عمل مي آورم. اينجا را مال خودتان بدانيد. فقط براي ثبت ديدها ها و شماهدات مردمي بنا شده كه خواهان عدالت و آزادي و رفاه هستند و تسليم زور نمي شوند، حتي وقتي مثل پگاه به طور طبيعي اط خشونتهاي وحشيانه كودتاچيان ترسيده باشند. با تشكر از او/ بابك داد

از تاکسی پیاده می شوم خیلی شلوغ است. لباس شخصی، یگان ویژه و البته مردم. مردم در دو طرف میدان انقلاب دیده می شدند اما به کسی حق تجمع و توقف داده نمی شد. همه فقط راه می رفتند. ناگهان متوجه صدای داد و بیداد پسری شدم شش نفری به او حمله کرده بودند یکی گردنش را گرفته بود دیگری به او باتوم می زد خلاصه او را می کشیدند و می بردند بعضی ها می پرسیدند مگر اینجا چه خبر است ؟! مگر چکار کرده است؟!

به طرف پل حرکت کردیم. آن جا شلوغ تر بود. عده ای کنار آب ایستاده بودند که به آن ها نیز حمله کردند و می گفتند کنار آب هم نمی شود ایستا، زود بروید. مردم شروع به حرکت کردند و ما به این دست خیابان برگشتیم گاه گاهی صدای شعار به گوش می رسید یار دبستانی من...ولی بلافاصله قطع می شد.به قول خانمی مهم شعار دادن نیست مهم این است که مردم باشند و آن ها حضور مردم را ببینند.

بعد از چند دقیقه راه رفتن در گوشه ای توقف کردم مشغول فیلم گرفتن بودم که سنگینی نگاهی را حس کردم سرم را برگرداندم یکی از لباس شخصی هایشان کنارم ایستاده بود و چپ چپ نگاهم می کرد یاد حرف پدرم افتادم همیشه به من می گوید که تو تاحالا با این موجودات طرف نشده ای اگر یکی از آن ها را از نزدیک ببینی در جا سنگ کوب می کنی. موبایلم را با خشونت از دستم گرفت بده ببینم...بحث کوتاهی بین او و مادرم در گرفت و در نهایت پس از این که مادرم کارت بنیاد شهیدش را به او نشان داد و به او گفت که ما این همه آوارگی و بدبختی را تحمل نکردیم و این همه شهید ندادیم که حالا کارمان به اینجا بکشد. موبایلم را پس داد ولی تا چند دقیقه ای ما را دنبال می کرد.در طول مسیر پر از این لباس شخصی ها بود که از مردم فیلم هم می گرفتند به خیال خودشان اگر ریششان را بزنند و لباس مرتب بپوشند کسی آن ها را نمی شناسد!

تا متوجه می شدند که کمی مسیر شلوغ شده است با شدت و خشونت تمام حمله می کردند و هر بار چند نفر را می کشیدند و می بردند یکی از آن ها دختری بود که جلوی چشمم او را به زور سوار موتور کردند و بردند بلافاصله به یاد...افتادم خدا به فریادش برسد.تمام سلول های بدنم می لرزید و مثل بچه ها دست مادرم را سفت گرفته بودم او هم مرتب من را از خودش جدا می کرد و می گفت اگر می ترسی پس چرا می آیی؟! پیش خودم می گفتم مهم این است که بیاییم حتی با ترس...

در این فکرها بودم که دوباره حمله کردند. درست پشت سر ما بودند می خواستم فرار کنم که مردی مرا به داخل مغازه ای هل داد و جلوی در مغازه ایستاد تا آن ها بروند و احتمالا از کتک خوردن نجاتم داد.

متوجه شدیم که تجمعی در آمادگاه شکل گرفته است سعی کردیم خودمان را برسانیم ولی دیر رسیدیم گویا مردم را با تیر هوایی متفرق کرده بودند. دو بار مسیر انقلاب تا دروازه دولت را بالا پایین کردیم و بالاخره برگشتیم. با این که حالم بد بود ولی اصلا دلم نمی خواست به خانه برگردم.

من که با دیدن این همه خشونت نه تنها ذره ای شک و تردید پیدا نکرده ام بلکه بی صبرانه منتظر 16 اذر و حضور سبز دیگری هستم.

۲ نظر:

  1. چون حرف اصفهان است اجازه می خواهم من هم ضمن تایید جملاتی اضافه کنم.
    نکته جالب توجه حضور مادرانی بود که بدون ترس حرفهایشان را نثار ماموران می کردند که گاه رهگذران عادی بودند. حساسیت ماموران نسبت به رنگ سبز (که شاید نشان از ترسشان بود) به طوری که همه کسانی را که لباس یا پارچه سبز همراه داشتند دستگیر می کرند. روش دستگیری ها به این صورت بود که ابتدا فرد را شناسایی و سپس در محلی دور از جمعیت دستگیر می کردند ( چون اکثر دستگیری ها در مکان های خلوت و به دور از جمعیت اتفاق می افتاد)
    حد واسط آمادگا و انقلاب کوچه بن بستی وجود دارد که در یک تعقیب و گریز عده ای به داخل آن فرار کردند کوچه توسط ماموران بسته شده سبز ها سعی کردند به خانه ها پناه ببرن و عده ای که موفق به این کار شدند به زور سرکوب گران از خانه ها بیرون کشیده شدند.
    و حرف آخر اینکه من در شعار های اصفهان اسم "میر حسین" به گوشم نخورد.

    پاسخحذف
  2. شب پاييزيت بخير پگاه عزيز
    فرياد آزادي و عشق به ايران زمين گل واژه گلوهايمان در 16 آذر خواهد بود و لرزه ايي به اندام اين جماعت كوته فكر خواهيم انداخت ، ديدني... :)
    به اميد روزي كه همه دست به دست هم جشن پيروزي رو برگزار كنيم...

    پاسخحذف

نظر يا مشاهدات خود را از جنبش حق طلبانه ايرانيان بنويسيد.